شهدا آدم را دیوانه میکنند. اکثریت بنی بشر دنبال حفظ جسم خاکی خود هستند و حاضرند دیگران را لگد مال کنند تا خود بمانند ولی شهدا رفتند تا بقیه در امان و آرمش باشند. آنان دیوانگان وصال بودند آنان پرنده بودند که پرواز کردند. آنان از خاک بودند که به افلاک پر کشیدند ولی بنده و دربند خاک و گل نبودند. گاهی فکرشان لرزه بر انداممان می اندازد. اعمال و رفتارشان از سنخی دگر است این جهانی نیست آن جهانی است گاهی عقل ناقص در بررسی و تحلیلشان می ماند. راستی شهدا که بودند؟.... آنان دنباله رو سرور و سالار شهیدان بودند.
شاید اسم حاج آقا ضابط (حجت الاسلام عبدالله ضابط) رو شنیده باشید. آن روحانی عزیزی که از شهدا می گفت و همه را تحت تأثیر کلامی قرار می داد که از دل برخواسته بود، او راوی شهدا بود و بالاخره به جمعشان پیوست. برای اولین بار نام ایشان و سخنان ایشان و برخی خاطراتشان را از زبان یکی از دوستان که در سخنرانی ایشان حضور داشت شنیدم و بسیار مشتاق دیدارشان گشتم ولی بعد از مدتی خبردار شدم که در سانحه رانندگی دار فانی را وداع گفته اند و به دیدار شهدا شتافته اند. مطالب زیر را از سایت راویان برایتان نقل می کنم، حتماً تا آخر بخوانید:
در سالهاى اخیر به تحقیق و تفحص سیره شهدا پرداخت؛ انتخابى دقیق و کارى ضرورى و انجام نشده؛ کارى زیبا در دوران غربت فضایل و خوبىها. همه جسم شهیدان راتفحص مىکنند و استخوان و پلاکى مىیابند که این نیز ارزشمند است؛ اما او به دنبال سیره و منش شهیدان رفت؛ همان اکسیرى که به آن استخوان و پلاک ارزش داد.
دانشجویان، طلاب و همه کسانى که شبهاى شلمچه، دهلاویه، فکه و طلائیه را باخاطرات و روایتهاى او و بااشک و راز به صبح رسانند، در هجر او محزون و مغموم شدند. هجرت ابدى او نیز در مسیر هدف و آرمان مقدسش رقم خورد و وى پس از شرکت در کنگره شهداى دانشجوى بابل عروج کرد و پیروان ارزشهاى الهى را در غم خود داغدار کرد.
اینک یکى از نوشتههاى او را پیرامون یاد و خاطرات شهیدان دفاع مقدس از نظر مىگذرانیم:
شرمندهایم!
تا زمان این آفتاب مىگسترد باز هم این باغ گل مىپرورد
براى دل سوختگان انقلاب، بسیار امید بخش و مسرت آفرین است که بدانند در عرصه شبیخون فرهنگى و تقابل فرهنگى گسترده و همه جانبه با دشمن، فرهنگ ایثار و شهادت، در رویشى مجدد، دوباره جان مىگیرد. استقبال اعجاب برانگیز گروههاى مختلف و به ویژه تعداد قابل توجهى از نسل جوان به بحث مقدس شهید و شهادت، گواه این امر است. روند روبه رشد بازدیدهاى پر شور از جبهههاى نور، مراسم پرشکوه تشییع شهداى گمنام و استقبال گسترده مردم شهرهاى مسیر راه از پیکرهاى پاک شهدا، همه نشانه توجه روزافزون بخش مهمى از جامعه به فرهنگ ایثار و ارزشگرایى است.
نسل جوان ما با شناختن الگوهایى چون مطهرى، بهشتى، رجایى، باهنر، چمران، حاج همت، باکرى، محمود کاوه، مهدى زین الدین، ابوترابى و خرازى با روحیه انقلابى و حیاتبخش «بسیجى» آشنا مىگردند و با یاد خمینى عزیز«روح الله» روح جدیدى را در خود مىیابند و همچون حضرت یعقوب، پس از سالها فراق با بوى پیراهن یوسف، جان تازهاى مىگیرند. جامعه و نسل جوان و آشنا به زمان ما، با وجود همه هجمهها و مشکلات فرهنگى و اجتماعى، در انتظار شنیدن خبرى از یوسف زمان مىباشند و با پیروى از قرآن مىدانند که نومیدى از رحمت حق، از جنود شیطان است.
مرورى بر نوشتههاى عاشقانه سرزمین نور و گوش سپردن به درد دلهاى صادقانه عارفان این خاک مقدس، ما را به عظمت تحولى فرهنگى که در حال شکلگیرى و احیاى مجدد است، بیشتر آگاه مىکند.
پس از بازدید از جبهههاى جنگ ایران و عراق، فرزند شهیدى نوشته بود:
من در شلمچه، خداى خود را وجدان کردم و بااو سخن گفتم.
من با خون پاک پدر در کنار مقتل شهداى فتح المبین پیمان بستم که راه او را ادامه دهم.
عزیزى نوشته بود:
یک دم گمان مَبر ز خیال تو غافلم بنشستم ار خموش، خدا داند و دلم
از 2700 نامهاى که زائران دل سوخته، نوشته بودند و درون ضریح شیشهاى شهداى شلمچه انداخته بودند، به نمونهاى اشاره مىشود: دختر یک مفقود الاثر روى دستمال کاغذى نوشته بود:
بابا! این همه راه آمدم تو را پیدا کنم؛ ولى نه تنها تو را پیدا نکردم، بلکه خودم را هم گم کردم .
یکى قطره باران ز ابرى چکید
خجل شد چو پهناى دریا بدید
که جایى که دریاست، من کیستم
گر او هست، حقا که من نیستم
دیگرى خطاب به سر قطع شده عبدالرسول حسنى سروده بود:
اى که رسیدهاى به او
با من خسته دل بگو
نقش خیال روى او
یاد وصال کوى او
چیست مگر سبوى تو
مستى و رنگ و بوى تو
واى که نقش روى تو
از نظرم نمىرود
اى تو همه نگار من
بود تو اعتبار من
پاک کن این غبار من
تیرگى تبار من
اشک من و جلاى تو
دست من و دعاى تو
درد من و دواى تو، آه من و صفاى تو
در طلاییه، جوانى در حالى که به شدت منقلب بود و با حیرت و بهت در آن فضاى مقدس قدم بر مىداشت، در مقابل تصویر پاها و سر قطع شده شهید حسنى متوقف شده بود و در پى اصرار مسئول آن قسمت، قلم به دست گرفت و چنین نوشت:
اى شهید! از این که زندهام، شرمندهام.
راستى شهدا چه کردند؟ چگونه زیستند و چگونه عاشقانه جان دادند؟
نسل جوان ما در مواجهه با این همه فداکارى و جانبازى، به سرعت به زندگى الهى و پرواز عرفانى دل مىبندد و حماسه شهدا و ماندگارىِ یادشان و تأثیرگذارىِ اخلاصشان را تأیید نداى فطرت خویش مىیابد؛
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک چند روزى قفسى ساختهاند از بدنم
یکى از بزرگترین موانع رشد و تعالى اخلاقى انسانها، عقده فرافکنى است. آن زمانى که انسان به جاى آن که دیگران را در شکستهاى خود مقصر قلمداد کند، به توانمندىها و قدرتهاى نهفته خود توجه کند، نوسازى معنوى او شروع مىشود. به همین جهت آن لحظهاى که یک جوان به این نتیجه مىرسد که با وجود نابسامانىهاى فرهنگى در جامعه و شرایط غیر مساوى اجتماعى براى رشد افراد، اراده او برتر از همه این عوامل سعادت و کمال است، نقطه عطف حیات معنوى او تکوین مىیابد.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
ایستادگى در جزیره مجنون در زیر یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره و پایدارى و فداکارى و قطعه قطعه شدن در سه راهى شهادت طلاییه، در زیر یک میلیون گلوله دشمن و رقص خون و عشق در محضر معبود و رفیق اعلا، مصداق این آیه منور الهى است
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى کنتم توعدون؛ آنان که گفتند پروردگار ما الله است و سپس (مردانه) پایدارى نمودند، ملائکه رحمت بر آنان نازل مىشوند (در حالى که وعده مىدهند به آنها) که نهراسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما بهشتى که وعده داده مىشدید.
یکى از سرداران سپاه پاسداران در حسینیه حضرت ابوالفضل طلاییه، در جمع دانشجویان راهیان نور گفت:
برادران تفحص، چند شهید پیدا کرده بودند که یکى از آنها بوى عطر خاصى مىداد. به جمعیت حاضر گفتم: یک نفر بیاید و این استخوانهاى خرد شده را بو بکند. یک دانشجوى مشهدى آمد و شهید را بویید و بعد غش کرد؛ سپس یک جوان اهل کرج آمد و جمجمه شهید را بویید؛ سپس با تعجب گفت: آیا به این عطر و گلاب زدهاید؟ گفتیم: نه برادر، بقیه اعضاى این شهید مظلوم نیز موجوداست و... . این جوان شروع کرد به گریه و گفت: من آمدم شما را مسخره کنم؛ اما مىبینم این بدن 12 سال زیر خاک بوده، اما بوى عطرش این فضا را پر کرده، ولى من 24 سال از خداوند عمر گرفتم و هنوز بوى شک و تردید مىدهم.
امروز سفر به سرزمین خاطرهها و حماسهها، موجب عزم و تصمیم جدید در زندگى مىشود و جوانان ما را از بى هدف زیستن بر حذر مىدارد و دریچهاى جدید به سوى خدا و معراج و تعالى به رویشان مىگشاید.
امام راحل مىگوید:
«قدم اول در سلوک، یقظه (بیدارى) است» و پس از آن عزم و اراده بر حرکت به سوى محبوب. و بهترین تأثیر مناطق جنگى همین است که حالت بیدارى و شرمندگى در جوانان و زائران ایجاد نموده است. بیشتر مطالبى که بر روى کفن شهیدان و یا تابوت کاروان شهدا نوشته شده است، این جمله است: «شهدا شرمندهایم».
دانلود قرآن با فرمت Mp3 بر اساس نام قاری
مجموعه صلوات های زیبا مخصوص زنگ موبایل
صلوات کلید حل مشکلات
فواید صلوات
صلوات را خدا گفت جبرئیل بارها گفت در شان مصطفی گفت
ملک مأمور رساندن صلوات
صلوات صلوات صلوات صلوات صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله
راهی برای رهایی از فقر & نکته ای ناب از خصوصیات اخلاقی جناب شیخ
اباصالح التماس دعا
گل نر گس دلم دیوانه توست
آقا جون امام رضادلم برات پر می زنه
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :401646
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
IQ . EQ . SQ [138]
عاشورا در نگاه مستشرقین و اندیشمندان [215]
گریه بر حسین علیه السلام چرا؟ [172]
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بهجت [189]
♥ + عشق به امام حسین، عشق به همه خوبیها ♥ [1686]
زندگانی فاطمه زهرا (س) - سید جعفر شهیدی [160]
بغض ابری [257]
دستورالعمل های عرفانی [244]
آیة الکرسی [1877]
صلوات [168]
وبلاگ جلسه خادم الرضا علیه السلام [195]
اقیانوس زهرا (سلام الله علیها) [308]
میرویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم [205]
عاشق واقعی حضرت زهراء (س) [991]
[آرشیو(15)]
عطش
کتابهای رایگان برای همه
زورخانه بابا علی
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
ظهور یا شروع
« یا مهدی ادرکنی »
طلبه ای طالب یار
سایت بزرگ حاج عبدالرضا هلالی
توکای شهر خاموش
یعسوب
بسم رب الشهد و الصدیقین
وبلاگ حضرت امام حسین و علی اصغر (علیهم السلام)
شکسته بال
بحارالمعارف
یاس کبود