سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از او پرسیدند عدل یا بخشش کدام بهتر است ؟ فرمود : ] عدالت کارها را بدانجا مى‏نهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید . عدالت تدبیر کننده‏اى است به سود همگان ، و بخشش به سود خاصگان . پس عدل شریفتر و با فضیلت‏تر است . [نهج البلاغه]
«شهدا شرمنده‏ایم» - یادی از حجت الاسلام ضابط - حسین جان (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  •        شهدا آدم را دیوانه میکنند. اکثریت بنی بشر دنبال حفظ جسم خاکی خود هستند و حاضرند دیگران را لگد مال کنند تا خود بمانند ولی شهدا رفتند تا بقیه در امان و آرمش باشند. آنان دیوانگان وصال بودند آنان پرنده بودند که پرواز کردند. آنان از خاک بودند که به افلاک پر کشیدند ولی بنده و دربند خاک و گل نبودند. گاهی فکرشان لرزه بر انداممان می اندازد. اعمال و رفتارشان از سنخی دگر است این جهانی نیست آن جهانی است گاهی عقل ناقص در بررسی و تحلیلشان می ماند. راستی شهدا که بودند؟....  آنان دنباله رو سرور و سالار شهیدان بودند.
    شاید اسم حاج آقا ضابط (حجت الاسلام عبدالله ضابط) رو شنیده باشید. آن روحانی عزیزی که از شهدا می گفت و همه را تحت تأثیر کلامی قرار می داد که از دل برخواسته بود، او راوی شهدا بود و بالاخره به جمعشان پیوست. برای اولین بار نام ایشان و سخنان ایشان و برخی خاطراتشان را از زبان یکی از دوستان که در سخنرانی ایشان حضور داشت شنیدم و بسیار مشتاق دیدارشان گشتم ولی بعد از مدتی خبردار شدم که در سانحه رانندگی دار فانی را وداع گفته اند و به دیدار شهدا شتافته اند. مطالب زیر را از سایت راویان برایتان نقل می کنم، حتماً تا آخر بخوانید:
    باید عبدالله بود تا پرواز کرد. عبدالله، بنده برگزیده خدا و ضابط سیره شهیدان بود. ضابط براى اکثر دانشجویان نامى آشنا بود.
    در سال‏هاى اخیر به تحقیق و تفحص سیره شهدا پرداخت؛ انتخابى دقیق و کارى ضرورى و انجام نشده؛ کارى زیبا در دوران غربت فضایل و خوبى‏ها. همه جسم شهیدان راتفحص مى‏کنند و استخوان و پلاکى مى‏یابند که این نیز ارزش‏مند است؛ اما او به دنبال سیره و منش شهیدان رفت؛ همان اکسیرى که به آن استخوان و پلاک ارزش داد.
    دانشجویان، طلاب و همه کسانى که شب‏هاى شلمچه، دهلاویه، فکه و طلائیه را باخاطرات و روایت‏هاى او و بااشک و راز به صبح رسانند، در هجر او محزون و مغموم شدند. هجرت ابدى او نیز در مسیر هدف و آرمان مقدسش رقم خورد و وى پس از شرکت در کنگره شهداى دانشجوى بابل عروج کرد و پیروان ارزش‏هاى الهى را در غم خود داغدار کرد.
    اینک یکى از نوشته‏هاى او را پیرامون یاد و خاطرات شهیدان دفاع مقدس از نظر مى‏گذرانیم:
                                                       شرمنده‏ایم!
                             تا زمان این آفتاب مى‏گسترد         باز هم این باغ گل مى‏پرورد 
     براى دل سوختگان انقلاب، بسیار امید بخش و مسرت آفرین است که بدانند در عرصه شبیخون فرهنگى و تقابل فرهنگى گسترده و همه جانبه با دشمن، فرهنگ ایثار و شهادت، در رویشى مجدد، دوباره جان مى‏گیرد. استقبال اعجاب برانگیز گروه‏هاى مختلف و به ویژه تعداد قابل توجهى از نسل جوان به بحث مقدس شهید و شهادت، گواه این امر است. روند روبه رشد بازدیدهاى پر شور از جبهه‏هاى نور، مراسم پرشکوه تشییع شهداى گمنام و استقبال گسترده مردم شهرهاى مسیر راه از پیکرهاى پاک شهدا، همه نشانه توجه روزافزون بخش مهمى از جامعه به فرهنگ ایثار و ارزش‏گرایى است. 
     نسل جوان ما با شناختن الگوهایى چون مطهرى، بهشتى، رجایى، باهنر، چمران، حاج همت، باکرى، محمود کاوه، مهدى زین الدین، ابوترابى و خرازى با روحیه انقلابى و حیات‏بخش «بسیجى» آشنا مى‏گردند و با یاد خمینى عزیز«روح الله» روح جدیدى را در خود مى‏یابند و همچون حضرت یعقوب، پس از سال‏ها فراق با بوى پیراهن یوسف، جان تازه‏اى مى‏گیرند. جامعه و نسل جوان و آشنا به زمان ما، با وجود همه هجمه‏ها و مشکلات فرهنگى و اجتماعى، در انتظار شنیدن خبرى از یوسف زمان مى‏باشند و با پیروى از قرآن مى‏دانند که نومیدى از رحمت حق، از جنود شیطان است. 
     مرورى بر نوشته‏هاى عاشقانه سرزمین نور و گوش سپردن به درد دل‏هاى صادقانه عارفان این خاک مقدس، ما را به عظمت تحولى فرهنگى که در حال شکل‏گیرى و احیاى مجدد است، بیشتر آگاه مى‏کند. 
    پس از بازدید از جبهه‏هاى جنگ ایران و عراق، فرزند شهیدى نوشته بود:
    من در شلمچه، خداى خود را وجدان کردم و بااو سخن گفتم.
    من با خون پاک پدر در کنار مقتل شهداى فتح المبین پیمان بستم که راه او را ادامه دهم. 
    عزیزى نوشته بود:  
     یک دم گمان مَبر ز خیال تو غافلم‏                بنشستم ار خموش، خدا داند و دلم 
     از 2700 نامه‏اى که زائران دل سوخته، نوشته بودند و درون ضریح شیشه‏اى شهداى شلمچه انداخته بودند، به نمونه‏اى اشاره مى‏شود: دختر یک مفقود الاثر روى دستمال کاغذى نوشته بود:
    بابا! این همه راه آمدم تو را پیدا کنم؛ ولى نه تنها تو را پیدا نکردم، بلکه خودم را هم گم کردم .
    یکى قطره باران ز ابرى چکید
    خجل شد چو پهناى دریا بدید
    که جایى که دریاست، من کیستم‏
    گر او هست، حقا که من نیستم 
       دیگرى خطاب به سر قطع شده عبدالرسول حسنى سروده بود: 
    اى که رسیده‏اى به او
    با من خسته دل بگو
    نقش خیال روى او
    یاد وصال کوى او
    چیست مگر سبوى تو
    مستى و رنگ و بوى تو
    واى که نقش روى تو
    از نظرم نمى‏رود
    اى تو همه نگار من
    بود تو اعتبار من
    پاک کن این غبار من
    تیرگى تبار من
    اشک من و جلاى تو
    دست من و دعاى تو
    درد من و دواى تو، آه من و صفاى تو  
       در طلاییه، جوانى در حالى که به شدت منقلب بود و با حیرت و بهت در آن فضاى مقدس قدم بر مى‏داشت، در مقابل تصویر پاها و سر قطع شده شهید حسنى متوقف شده بود و در پى اصرار مسئول آن قسمت، قلم به دست گرفت و چنین نوشت:
    اى شهید! از این که زنده‏ام، شرمنده‏ام.
    راستى شهدا چه کردند؟ چگونه زیستند و چگونه عاشقانه جان دادند؟
    نسل جوان ما در مواجهه با این همه فداکارى و جانبازى، به سرعت به زندگى الهى و پرواز عرفانى دل مى‏بندد و حماسه شهدا و ماندگارىِ یادشان و تأثیرگذارىِ اخلاصشان را تأیید نداى فطرت خویش مى‏یابد؛ 
    مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک                     چند روزى قفسى ساخته‏اند از بدنم‏ 
    یکى از بزرگترین موانع رشد و تعالى اخلاقى انسان‏ها، عقده فرافکنى است. آن زمانى که انسان به جاى آن که دیگران را در شکست‏هاى خود مقصر قلمداد کند، به توانمندى‏ها و قدرت‏هاى نهفته خود توجه کند، نوسازى معنوى او شروع مى‏شود. به همین جهت آن لحظه‏اى که یک جوان به این نتیجه مى‏رسد که با وجود نابسامانى‏هاى فرهنگى در جامعه و شرایط غیر مساوى اجتماعى براى رشد افراد، اراده او برتر از همه این عوامل سعادت و کمال است، نقطه عطف حیات معنوى او تکوین مى‏یابد. 
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
    و اندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند
    چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
    آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
    ایستادگى در جزیره مجنون در زیر یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره و پایدارى و فداکارى و قطعه قطعه شدن در سه راهى شهادت طلاییه، در زیر یک میلیون گلوله دشمن و رقص خون و عشق در محضر معبود و رفیق اعلا، مصداق این آیه منور الهى است
    ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى کنتم توعدون؛ آنان که گفتند پروردگار ما الله است و سپس (مردانه) پایدارى نمودند، ملائکه رحمت بر آنان نازل مى‏شوند (در حالى که وعده مى‏دهند به آنها) که نهراسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما بهشتى که وعده داده مى‏شدید.
    یکى از سرداران سپاه پاسداران در حسینیه حضرت ابوالفضل طلاییه، در جمع دانشجویان راهیان نور گفت:
    برادران تفحص، چند شهید پیدا کرده بودند که یکى از آنها بوى عطر خاصى مى‏داد. به جمعیت حاضر گفتم: یک نفر بیاید و این استخوان‏هاى خرد شده را بو بکند. یک دانشجوى مشهدى آمد و شهید را بویید و بعد غش کرد؛ سپس یک جوان اهل کرج آمد و جمجمه شهید را بویید؛ سپس با تعجب گفت: آیا به این عطر و گلاب زده‏اید؟ گفتیم: نه برادر، بقیه اعضاى این شهید مظلوم نیز موجوداست و... . این جوان شروع کرد به گریه و گفت: من آمدم شما را مسخره کنم؛ اما مى‏بینم این بدن 12 سال زیر خاک بوده، اما بوى عطرش این فضا را پر کرده، ولى من 24 سال از خداوند عمر گرفتم و هنوز بوى شک و تردید مى‏دهم. 
    امروز سفر به سرزمین خاطره‏ها و حماسه‏ها، موجب عزم و تصمیم جدید در زندگى مى‏شود و جوانان ما را از بى هدف زیستن بر حذر مى‏دارد و دریچه‏اى جدید به سوى خدا و معراج و تعالى به رویشان مى‏گشاید. 
    امام راحل مى‏گوید:
    «قدم اول در سلوک، یقظه (بیدارى) است» و پس از آن عزم و اراده بر حرکت به سوى محبوب. و بهترین تأثیر مناطق جنگى همین است که حالت بیدارى و شرمندگى در جوانان و زائران ایجاد نموده است. بیشتر مطالبى که بر روى کفن شهیدان و یا تابوت کاروان شهدا نوشته شده است، این جمله است:
    «شهدا شرمنده‏ایم».  



    مشتاق المهدی ::: دوشنبه 86/11/8::: ساعت 11:14 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 174
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدید :401646

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    «شهدا شرمنده‏ایم» - یادی از حجت الاسلام ضابط - حسین جان  (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
    مشتاق المهدی
    این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    «شهدا شرمنده‏ایم» - یادی از حجت الاسلام ضابط - حسین جان  (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<